لحظات عاشقی من
هرگز نیاموختم چگونه عاشق شدن را هرگز نفهمیم لمس لبهای عاشقی بر روی لبهای معشوق را هرگز دستهایی پر از احساس و حرارت لمس ننمود اندامم را هرگز نچشیدم طعم عشق را تا که تو آمدی تو در روزی پراز غم و ناامیدی آمدی دریچه قلبم را به سوی نگاه پاکت گشودی دردی در سینه ام آشکار شد رنج میبردم و سکوت مهر لبهایم شد تو قلب مرا به یغما بردی آیا حس کردی که چه به یغما برده ای از من؟ دل و دین از کف بدادم با نگاهی بوسهایت گرمی قلبم شد و آغوش تو رنگ نگاهم آرزوی دیرینه ام ترکم نکن رنگ و روی زندگی ترکم نکن بین که دستم سوی توست ترکم مکن عاشقانه های من تنها توی ترکم مکن آنچه را دیرینه ای در تب و تابش بودم اکنون نگاهت بامنش کرد بی تو من قلبی ندارم ، عاشقم ترکم مکن بی تو میمیرم ای خون در رگهای من ترکم مکن عاشقانه ، آسمانی ، در شبی پر از ستاره آغوشی پر از بهاره ، تو بگشودی به قلب تنها یک نفس ترکم نکن ای نفس ، ای امید ، ای زندگی ، ترکم نکن
نظرات شما عزیزان:
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .
سلام وب زیبایی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی
Power By:
LoxBlog.Com |